گروه رد نت (Red Note Ensemble)

 و

انوش جها نشاهی (آهنگساز، خواننده ونوازنده سه تار)

سالی بیمیش : آهنگساز
مایکل پوپر: هنر رقص وآواز انگلیسی
لوری ایروین : هنرهای تصویری
سالن تئاترو اپرا ادینبورگ ، خیابان کمبریج، ادینبورگ ،
پنج شنبه 23 نوامبر 2012   ساعت 19:30

سالی بیمیش در معرفی کوتاهی که در ابتدای برنامه ایراد کرد اشاره­ای داشت به داستان «بلبل و گل سرخ» از اسکار وایلد که در آن دل عاشق و خونین بلبل ، سرخی رنگ گل را تضمین می کند.

حافظ، شاعر ایرانی قرن چهاردهم، که این برنامه چد رسانه­ای بر اساس اشعار او شکل گرفته است برخاسته از شهر شیراز واقع درسرزمین ایران است، شهری که با نام­های «شهر گل­ سرخ» و «شهر گل و بلبل» نیز خوانده می­شود.

گروه « رد نوت » به منظور تکمیل درک و برداشتشان از ابیات حافظ، از انوش جهانشاهی موسیقیدان ایرانی نیز دعوت به عمل آورده بودند.

 او در اجرای بی­نظیری با سه تارش - که از جنس چوب توت و گردو بود- آهنگ های خود را که بر اساس اشعار فارسی حافظ ساخته بود نواخت و آن را با آواز خود همراهی کرد. سه تار ایرانی شبیه به یک بازوکی ظریف است و علیرغم معنی نامش که  معرف سازی با سه سیم است ، در حال حاضر دارای چهار سیم می باشد که سیم چهارم در قرن هجدهم به آن اضافه شده است. این ساز با ناخن انگشت اشاره نواخته می­شود و ملودی اصلی با همراهی صداهای واخوان  و بم­تر در پس زمینه ی آن به گوش می رسند.در طول این اجرا، تغییر کوک­های متنوع و متعددی برای ارائه مایه ها و مدها مختلف صورت گرفت. یکی از تاثیر گذارترین لحظات اجرا، جایی بود که در آن یک کشش قوی به سمتپایین و نت  مرکزی وکلیدی ( شاهد) صورت گرفت. این حرکت باعث افزایش هیجان و سرعت قطعه می­شود و معمولا در یک آکورد مشخص وفضای صوتی آن باقی می­ماند. اجرای جهانشاهی از نظر من بسیار جالب توجه بود. شیوه آوازی او در مقایسه با شیوه آوازی موسیقی کلاسیک غربی اندکی دشوارتر و بر اساس اصوات طبیعی حنجره بود. در این شیوه، امکان اجرای تحریر ها و تزئینات بسیار تاثیر گذاری وجود دارد که به نظر می­رسد با نوسان دادن و وقفه در امواج صدا ایجاد می­شوند ابیات انتخاب شده در اجرای انوش جهانشاهی نیز، همانند آثار سالی بیمیش، برگرفته از نام موجودات و نشانگر موضوعاتی مانند عشق، حالات انسان و جدایی از معشوق بودند و در پایان برنامه، استقبال بسیار گرمی از این اجرای ساده و صمیمی صورت گرفت.

آغاز کار سلی بیمیش بر روی «سرمستی در باغ گل سرخ» به سال 2007 و آشنایی او با ژیلا پیکاک ،  هنرمند دو رگه ی ایرانی- انگلیسی باز می­گردد. این هنرمند ، بیمیش را با یک تکنیک قدیمی که در آن  اشکال و تصاویری را به وسیله نقاشی- خط ایرانی و بر اساس کلمات به کار رفته در یک شعر ایجاد می نمایند ،  آشنا کرد. پس از چندی این دو هنرمند به این نتیجه رسیدند که این ایده ی هنری با استفاده از موسیقی و حرکت ، کاملتر می شود . بنابراین از مایکل پاپر دعوت به عمل آمد تا همراه با گروه موسیقی« رد نوت» به طراحی و اجرای رقص بپردازد. در این همکاری ، او علاوه بر رقص ، خواندن اشعار حافظ  به زبان انگلیسی را نیز بر عهده گرفت. حاصل این ایده ی چندوجهی، ساخت و اجرای هشت آهنگ بر اساس این اشعار و تصاویر برای ترومپت، هارپ، فلوت و ویولون سل بوده است.

در همین راستا ویدئوهایی از لری ایروین بر پرده ی نمایش بزرگی که در پس زمینه ی این برنامه در نظر گرفته شده بود ، شامل تصاویری از انگشتان نوازندگان بر روی سازهایشان و هنر خطاطی پیکاک به نمایش گذاشته شد. به نظر من جالب­ترین قسمت این فیلم ، صحنه ای در بخش دوم آن بود که حروف نستعلیق فارسی به آرامی به سمت پایین فرود آمده و  نقش یک بلبل را به تصویر می کشیدند. فرایند تبدیل این کلمات به تصاویر بسیار زیبا بود.

چهار بیت از اشعار تصویر سازی شده شامل پرندگان هستند : دو بیت در رابطه با هدهد، یک بیت در رابطه با شاهین و یک بیت هم در رابطه با بلبل است. جای تعجب نیست که با وجود این چهار بیت ، نواهای ملودیک زیادی برای فلوت روث مورلی نوشته شده بود و حتی در جایی متوجه یک موتیف بالا رونده شامل سه نت گوش نواز و با حالتی سوالی شدم که انسجام دهنده بخش پایانی کار بود . بخش عمده ی هارمونی زیبای این آثار توسط نوازنده توانای هارپ، پیپا تانل اجرا شد. این اصوات انبوه گاهی کاملا در تقابل هارمونی­های ملایم انوش جهانشاهی در نیمه اول این برنامه بودند. اجرای گروه نیز بسیار تاثیر گذار بود. در یک قسمت، در میان جملات ترومپت، مارک اوکیف پاساژ کوتاه و مشکلی را  اجرا کردکه البته انسجام کار با کمک دانش و فضای مناسب موسیقی مربوط به آن کاملا حفظ شده بود.حضور مایکل پاپر بیشتر یک حضور فیزیکی بود. قطعاتی که توسط وی خوانده شد بیشتر محدود به یک نت تکرار شونده و یا محدوده ی کوچکی از صداهای موسیقی می­شد که با حرکات موزون ترکیب شده بودند. در لحظات پر هیجان و نفس­گیرتر، او آوازش را متوقف می کرد با رقص، موسیقی را همراهی می کرد.. بعضی از  این حرکات موزون بر اساس خصوصیات موجودی که در شعر راجع به آن صحبت شده بود اجرا می شد. از زیباترین نمونه­های چنین حرکاتی می توان به سومین آهنگ یعنی « آهو»  اشاره کرد. در آهنگ های دیگر از دو قطعه چوب که یادآور اسکیرما- هنر رزمی فیلیپین- بود و در آهنگ های پر جنب و جوش تر از جمله « ماهی» و « شیر» از دو تکه پارچه- یادآور رقص های کردی ایران- استفاده می­شد. در همین زمان رابرت ایروین دستیار هنری کارگردان در حال نواختن قطعه ای ارزشمند با ویولون سل بود.

در طول اجرای این رویداد هنری چندوجهی، به یاد جمله ای از جان هریس کارگردان برنامه افتادم که پیشتر در بروشور گروه « رد نوت» خوانده بودم : «... ما می­توانیم به کمک این برنامه ی چندوجهی فراتر از ترجمه ی یک اشعار به زبان دیگر بیاموزیم، ترجمه­ای که نه تنها در زبان صورت می­گیرد بلکه کنش و تاثیریست از سرزمین ایران به اسکاتلند، که از طریق شعر و متن به تصویر و سپس به موسیقی، رقص و انیمیشن صورت گرفته است».

 سکوت و توجه مخاطبین در طول برنامه و ابراز احساسات صمیمی و گرمشان به این رویداد هنری زیبا،  شاهدی بارز و آشکار در تایید این عبارت است که نه تنها در شعر اول یعنی "هدهد" وجود داشت بلکه پیام اصلی کل برنامه بود:

" در طلب عشق، فاصله  هیچ اهمیتی ندارد و تنها دم و لحظه ناب است که می­ماند."

در راه عشقْ مرحله‌ی قرب و بعد نیست                              می‌بینمت عیان و دعا می‌فرستمت

 

نویسنده : آلن کودی    

 

مترجم : بهار دربانی

Joomla templates by Joomlashine